Sunday 11 February 2007

بیچاره گلسرخی، بیچاره ما، دریغ از 33 سال

احتمالاً دیدین یا شنیدین که نفرت انگیزترین فارغ التحصیل کارشناسی مکانیک در سراسر دنیا (ببخشید، هیچ رقم نمی تونم خودم رو راضی کنم و بهش بگم مهندس مکانیک!)، چند شب پیش تو برنامه مزخرفش (دستمال یزدی فوق العاده)، با افتخار بخش هایی از دفاعیات خسرو گلسرخی مربوط به 33 سال پیش رو پخش کرد. دیشب مجدداً این بخش های گزینشی و به شدت سانسور شده رو با افتخار مضاعف و با نهایت منت بر سر بینندگان و در حضور صفار پخش کرد. و بلافاصله بعدش هم، خزعبلات رحیم پور ازغدی رو گذاشت که با پررویی و بی شرمی و دریدگی همیشگیش، گلسرخی و خلاصه هرکسی غیر از خودش و همپالکی هاش رو به جهالت، نادانی و بیسوادی متهم می کرد.
سالها پیش متن کامل دفاعیات گلسرخی رو خونده بودم و با دیدن این تصاویر سانسور شدهد به شدت متاسف شدم. داشتم دنبال متن کامل و اصلی می گشتم که بذارم اسنجا؛‌و درست زمانی که ناامید شده بودم، ییهو! از طریق رادیو زمانه به وبلاگ جناب ناصر خالدیان لینک شدم و متن رو اونجا پیدا کردم که اینجا "کپی- پیست" می کنم. در ضمن اگه به اینترنت پرسرعت دسترسی دارین، می تونین فیلم هشت دقیقه ای اون دادگاه رو از وبلاگ ناصرخان داونلود کنید. حدود 19.5 مگابایته.

نکته تاسف برانگیز اینه که آدم میبینه حرف های 33 سال پیش گلسرخی رو میشه امروز هم تو دادگاه تکرار کرد. یعنی از این بابت هیچ تفاوتی نکردیم. اما گلسرخی این فرصت رو پیدا کرد که حرف بزنه و از خودش و طرز فکرش (حالا درست یا غلط)، دفاع کنه و دادگاهش هم نه تنها علنی بود، بلکه حتی ضبط و پخش تلویزیونی داشت. اما الان بعد ار 33 سال، به کجا رسیدیم؟ آیا میشه دفاع کرد؟ میشه حرف زد؟ میشه لا اقل وکیل داشت یا دادگاه علنی؟؟

بخونید:

■ قسمت‌هاي سانسور شده دفاعيات دادگاه خسرو گلسرخي و كرامت دانشيان:
«... اتهام سياسي در ايران، اين است. زندان‌هاي ايران پر است از جوانان و نوجوان‌هايي كه به اتهام انديشيدن و فكر كردن و كتاب خواندن، توقيف و شكنجه و زنداني مي‌شوند.
آقاي رييس دادگاه! همين دادگاه‌هاي شما آنها را محكوم به زندان مي‌كند. آنان وقتي كه به زندان مي‌روند و برمي‌گردند ديگر كتاب را كنار مي‌گذارند و مسلسل به دست مي‌گيرند.
بايد به دنبال علل اساسي گشت. معلول‌ها ما را فقط وادار به گلايه مي‌كنند. چنين است كه آنچه ما در اطراف خود مي‌بينيم فقط گلايه است.
در ايران انسان را به خاطر داشتن فكر و انديشيدن محاكمه مي‌كنند. چنان‌كه گفتم من از خلقم جدا نيستم، ولي نمونه صادق آن هستم. اين نوع برخورد با يك جوان، كسي كه انديشه مي‌كند، يادآور انكيزيسيون و تفتيش عقايد قرون وسطايي است.
يك سازمان عريض و طويل تحت عنوان فرهنگ و هنر وجود دارد كه تنها يك بخش آن فعال است، و آن بخش سانسور است كه به نام اداره نگارش خوانده مي‌شود. هر كتابي قبل از انتشار به سانسور سپرده مي‌شود. در حالي كه در هيچ كجاي دنيا چنين رسمي نيست، و بدين گونه است كه فرهنگ موميايي شده كه برخاسته از روابط توليدي بورژوا كمپرادور در ايران است، در جامعه مستقر گرديده است و كتاب و انديشه مترقي و پويا را با سانسور شديد خود خفه مي‌كند. ولي آيا با تمام اين اعمالي كه صورت مي‌گيرد، با تمام خفقان، مي‌توان جلوي انديشه را گرفت؟
آيا در تاريخ، شما چنين نموداري داريد؟ خلق قهرمان ويتنام نمونه صادق آن است. پيكار مي‌كند و مي‌جنگد و پوزه تمدن ب-52ي آمريكا را بر زمين مي‌مالد!
در ايران ما با ترور افكار و عقايد رو به رو هستيم. در ايران حتي به زبان‌هاي بالنده خلق‌هاي ما مثل خلق‌هاي بلوچ، ترك، كرد اجازه انتشار به زبان اصلي را نمي‌دهند. چرا كه واضح است آن چه بايد به خلق‌هاي ايران تحميل گردد، همانا فرهنگ سوغاتي امپرياليسم آمريكاست كه در دستگاه حاكمه ايران بسته‌بندي مي‌شود. توطئه‌هاي امپرياليسم هر روز به گونه‌اي ظاهر مي‌شوند. اگر شما در زماني كه نيروهاي آزادي‌بخش الجزاير مبارزه مي‌كردند آن زمان را در نظر بگيريد، خلق الجزاير با دشمن خود رو در رو بود. يعني سرباز، افسر و گشتي‌هاي فرانسوي را مي‌ديد و مي‌دانست دشمن اين است. ولي در كشور‌هايي نظير ايران، دشمن مرئي نيست بلكه في‌المثل در لباس احمد آژان، دشمن را فرو مي‌كنند كه خلق نداند دشمنش كيست!».
«...امپرياليسم در جوامعي مثل ايران، براي آن كه جلودار انقلابات توده‌اي بشود، ناگزير است كه به رفرم‌هايي دست بزند. آقاي رييس دادگاه! كدام شرافتمند است كه در گوشه و كنار تهران مثل نظام آباد، مثل پل امام‌زاده معصوم، مثل ميدان شوش، مثل دروازه غار، برود و با كساني كه يك دستمال زير دارند صحبت كند و بپرسد: شما از كجا آمده‌ايد، چه مي‌كنيد؟ مي‌گويند: ما فرار كرده‌ايم! از چه؟ از قرضي كه داشته‌ايم و نمي‌توانستيم بپردازيم.
اصلاحات ارضي، درست است كه قشر خرده مالك را به وجود مي‌آورد ولي در سير حركت طبقاتي است، اين ماندني نيست. خرده مالكي كه با ماموران دولتي مي‌سازد نزديك‌تر است. ثروتمندتر است، آرام آرام مالك‌هاي ديگر را مي‌خورد در نتيجه ما نمي‌توانيم بگوييم كه فئوداليسم در ايران از بين رفته. درست است شيوه توليد دگرگون شده مقداري، ولي از بين نرفته. مگر همان فئودال‌ها نيستند كه الان دارند بر ما حكومت مي‌كنند، بورژوا كمپرادور، شركت‌هاي زراعتي و شركت‌هاي تعاوني كه بيشتر به خاطر ميليتاريزه كردن ايران به كار گرفته شده تا كدخداها!».
اين را هم در شروع سخنان اضافه کنيد: «من قطره‌اي ناچيز از عظمت خلق‌هاي مبارز ايران هستم خلقي كه مزدك‌ها و مازيارها و بابك‌ها، يعقوب ليث‌ها، ستارها و حيدر اوغلي‌ها، پسيان‌ها و ميرزا كوچك‌ها، اراني‌ها، روزبه‌ها و وارطان‌ها داشته است».


حال خود قضاوت کنید

No comments: