Sunday 31 December 2006

همیشه شعبون، یه بار هم رمضون

یه گزارش خیلی باحال تو رادیو زمانه دیدم: تو نروژ، یه خانم 24 ساله به جرم
"تجاوز به ناموس" یه آقاهه، به 9 ماه حبس و پرداخت جریمه ای معادل 6300
دلار امریکا محکوم شده. ظاهراً اون آقاهه واسه خودش مظلومانه و معصومانه
گرفته بوده رو کاناپه خوابیده بوده، که یهو بیدار میشه و میبینه ای دل غافل! خانومه
مشغول یک عمل جنسی  شده (که حالا زمانه نگفت چی بوده، ما هم نمی گیم، 
خودتون حدس بزنین دیگه. خنگ که نیستین!). القصه، آقاهه شاکی میشه و به
دادگاه شکایت می کنه و می گه که این خانوم به من تجاوز کرده و من لطمه 
روحی دیدم. نظر دادگاه رو هم که همون بالا گفتم. خلاصه اینکه (نتیجه اخلاقی) 
آقایون محترمی که ناموسشون براشون مهمه، رو کاناپه نخوابن. اونایی هم که
6300 دلار رو ترجیج می دن، تا با یه خانم تنها شدن، سریع یه کاناپه از تو
کوله پشتی شون در بیارن (خب چیه؟ از این بادی ها رو میگم) و بپرن روش
و خودشون رو بخواب بزنن. توصیه میشه در پوزیشنی قرار بگیرن که کاملاً
در معرض تجاوز باشن.  راستی لینک ندادم، چون رادیو زمانه هم فیلتره. آخه چرا؟  

Saturday 30 December 2006

صدام

 خب اینم از صدام. چی میشه گفت؟ بحث های زیادی رو میشه در مورد این
اعدام طرح کرد. مثل اینکه آیا این کافی بود؟ حالا اگه نبود، چه کار دیگه ای
میشد کرد؟ اما سئوال مهمتر اینه که آیا این محاکمه، واقعی و عادلانه بود؟ چرا
به این سرعت اعدامش کردن؟‌ آیا از ترس این نبود که به حرف بیاد و پته‌ی
خیلی های رو بریزه رو آب؟ پس تکلیف بقیه‌ی جنایاتش چی میشه؟ چیزهایی
که حتی تو کیفرخواستش ذکر نشده بودن، مثل جنگ طولانی و فرسایشی
با ایران و استفاده از سلاح های غیر متعارف و شیمیایی.  واقعاً این عجله
واسه چی بود؟

رابرت دنیرو

خب هیچی عوض نشده. همون عصبانیت، همون "کم امیدی" (یه درجه بهتر از
نا امیدی!)، همون پریشانی. ولی خب نمیدونم چرا دلم می خواد بنویسم. حتی اگه
شده، یکی دو خط. راستش موضوعاتی هست که دوس داشتم بنویسم، اما بنا به 
دلایلی،‌ ترجیح می دم فعلاً اینجا ننویسم. آخه شانس که نداریم! هیشکی به اینجا 
سر نمیزنه، اما اگه اونا رو بنویسم، درست همونایی که فعلاً نمی خوام اونارو
بخونن، سر و کلشون پیدا میشه و می خوننشون! پس فک کنم همون ننویسمش
بهتر باشه. حالا شاید در آینده نوشتم. هرچند،‌ چیزای خوبی هم نیستن. بگذریم.

دیروز عصر جمال کریمی راد، وزیر دادگستری و سخنگوی قوه قضاییه تو
مسیر اراک به بروجرد تصادف و فوت کرد. ظاهراً داشته با خانواده میرفته
سفر که تو جاده یخ زده، کنترل ماشین از دست پسر بزرگش که راننده بوده، 
در میره و ماشین به چپ منحرف میشه و دور خودش می پیچه و بعد هم یه 
تریلی که از پشت میومده، با قسمت پشت ماشین برخورد می کنه و بقیه ماجرا.
نمی دونم پسر 26 سالش که پشت فرمون بوده، مقصر بوده یا نه؛ ولی کم و 
بیش مطمئنم که در هر صورت، اون تا مدت ها (شایدم تا آخر عمر)، خودش
رو مقصر و مسئول می دونه و عذاب می کشه. اخیراً توی آشناهای دور، یه
مورد نسبتاً مشابه داشتیم که اینبار پسره واقعاً مقصر بوده (بی موقع از جاده
فرعی وارد اصلی شده بود) و خلاصه پدر و مادر رو یکجا از دست داد.
ندیدم،‌ اما شنیدم که این روزا ، هیچ حال خوشی نداره و خب طبیعیم هست.

دیشب نصف شب، میثم زمان آبادی مدیر کل خبرگزاری اینترنتی ایرانیوز
به همراه دبیر سیاسی خبرگزاری بازداشت شدن. ظاهراً علت بازداشتشون،
پخش فیلمی از مشائی معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان میراث فرهنگی
بوده. تو این فیلم، مشائی در ردیف اول مجلسی تو ترکیه دیده می شده که در
اون، دختران ترک مشغول رقصیدن و آواز خوندن بودن.  

راستی جرالد فورد هم دو روز پیش فوت کرد. فورد، سی و هشتمین رئیس جمهور
ایالات متحده بود و تنها رئیس جمهور امریکا  بود که بدون انتخابات به این 
مقام رسید (بعد از رسوایی واترگیت). ضمن اینکه اولین معاون رئیس جمهور
هم بود که بدون رای گیری انتصاب شده بود. تنها معاون رئیس جمهور دیگه ای
که به این ترتیب به این مقام رسیده هم، معاون خودش بود. تا اینجا شد سه تا
رکورد. یه رکورد مشترک هم با رونالد ریگن داره . اونم اینکه مشترکاً معمر ترین
(پر سن و سال ترین) روسای جمهور سابق امریکا بودن و هر دو 93 سال عمر
کردن. جرالد موقع مرگ، 93 سال و 120 روز داشت.

کریسمس هم که اومد و رفت. البته کریسمس کاتولیک ها؛ چون ارتودکس های 
روسیه، هفتم ژانویه رو به عنوان کریسمس جشن می گیرن. ارمنی ها هم فک
کنم  باز یه روز دیگه که الان یادم نیست.  به هر حال،  کریسمس مبارک

حالا همه اینا به کنار، احتمالاً تا یکی دو ساعت دیگه، صدام اعدام میشه! حالا 
جزئیات این بمونه واسه فردا‌شب (البته اگه اعدام شده باشه). .... تا بعد

حالا اگه گفتین چرا رابرت دنیرو؟؟؟

Saturday 23 December 2006

اطلاعیه

بدلیل مشکلات عصبی و روحی-روانی و مسائل کاملاً غیر فنی، در ِ ماچه زرافه
رو تا اطلاع ثانوی (که می تونه تا روز قیامت طول بکشه)، گِل می گیریم. 

Friday 22 December 2006

همیشه شعبون؛ یه بارم رمضون!

همیشه که لازم نیست انتقاد کنیم. گاهی وقتا (البته فقط گاهی وقتا) یه اتفاقایی
هم میوفته که جداً جای تعریف و تقدیر داره. ظرف چند روز اخیر، دو تا از
آشناها برای تمدید (تعویض) دفترچه خدمات درمانیشون به دفتر مرکزی این
سازمان مراجعه کرده بودن. هر دو از برخورد محترمانه و مسئولانه کارکنان
این اداره می گفتن، و جالبتر اینکه کل عملیات تعویض دفترچه های بیمه شون، 
کمتر از 20 دقیقه طول کشیده بود. کارکنان به سرعت دفترچه قدیمی رو تحویل
گرفته و عکس صاحب دفترچه رو اسکن کرده و دفترچه جدید رو با تصویر اسکن
 و چاپ شده صاحب دفترچه، صادر کرده بودن! جالب اینکه در این اداره، حتی محل
ویژه ای رو هم برای شارژموبایل در نظر گرفتن؛ اونهم نه فقط بصورت چند تا پریز
برق؛ بلکه سه تا فیش برای موبایل های نوکیا، سامسونگ، و سونی اریکسون در نظر
گرفتن و به این ترتیب، مراجعین برای شارژ موبایلشون،‌حتی نیاز ندارن که شارژر
گوشیشون رو هم همراه داشته باشن! باب ایوالله! اینو میگن استفاده درست و واقعی
(و نه شعاری)از سیستم اتوماسیون اداری. جداً دمشون گرم. چون و چرا هم نداره.

راستی اگه براتون مهمه، رئیس دیوانه ترکمنستان، صفرمراد نیاز اف (ملقب به
ترکمن باشی یا پدر ترکمن ها!) امروز در 66 سالگی فوت کرد. از جمله شاهکارهای
این بابا این بود که تمام کتابخونه های ترکمنستان رو تعطیل کرد، اسم روزهای
هفته و ماه ها رو عوض کرد و اسامی کِس و کار خودش رو گذاشت رو اونا،
یه کتاب به اسم روحنامه سر هم کرد و اونرو همطراز قرآن، به عنوان کتاب
مقدس ترکمنستان اعلام کرد، ریش گذاشتن رو واسه مردها ممنوع کرد و خلاصه
کاری کرد که ترکمنستان با داشتن رتبه پنجم در بین کشورهای دارای منابع گاز
طبیعی، جزء فقیرترین و منزوی ترین کشورهای دنیا طبقه بندی بشه. دستش
درد نکنه. کشور خودش بوده، دلش خواسته. به ما چه؟ اما آخه چرا؟

.

Thursday 21 December 2006

حل المسائل

راستی یادم رفته بود بگم که رئیس جمهور محبوب تو کرمانشاه یک بار برای
همیشه مشکلات اکراد رو حل کرد. ایشون فرمودن که در یک از دیدارهای 
خارجیشون حتماً از لباس کردی استفاده خواهند کرد! آهای کردا، دیگه چی
می خواین؟ حالا بازم هی قر بزنین و بگین ما محرومیم و مشکل داریم 

Wednesday 20 December 2006

چکیده

ناصر عبدالهی هم امروز فوت کرد.
تونی بلر هم که حسابی جوگیر شد و گیر سه پیچ داد به ایران.
مجله اینترنتی جدیدی هم با اسم جدید آنلاین اومد. اینم آدرسش:
http://www.jadidmedia.com/index.php


حتماً بخونینش،‌اما البته بعد از زیگزاگ 

صابون چای

امروز بعد از گذشت یک هفته از تورم غدد چربی و لنفاوی پشت گوش راستم و تحمل درد
ناشی از اونها، بالاخره طاقتم طاق شد (طاق رو درست نوشتم؟) و رفتم دکتر. پزشک
بیچاره که یک پزشک عمومی بود، هرچی به خودش فشار آورد و سئوال ومعاینه و فکر
کرد، چیزی دستگیرش نشد و نهایتاً کمپرس آب گرم رو برای چند روز دیگه تجویز کرد
و گفت اگه بعد از چند روز نتیجه ای نگرفتم،‌ دوباره مراجعه کنم. اما از اونجایی که دکتر
باوجدانی بود، دلش نیومد که بعد از پرداختن 1700 تومن حق ویزیت، دست خالی بیام
بیرون. اینه که سر صحبت رو درباره چرب بودن پوستم و جوش های سرسیاه پیشونیم
باز کرد و در نهایت، یه صابون چای برام تجویز کرد و گفت همه بیمارها از این صابون
راضی بودن.
خلاصه خیلی جالب بود: آدم واسه گوش درد بره دکتر و براش صابون بنویسن!! تا بعد 

Sunday 17 December 2006

خوش گذشت!

باحال ترین بازداشت عمرمون رو هم تجربه کردیم! یک صبح تا شب تو انباری 
یه مدرسه راهنمایی . جرم: عکس گرفتن ار حوزه رای گیری و صف! موجود در آن!! خیلی 
حال داد، اما خودم هم نفهمیدم چرا 

Friday 15 December 2006

دیگه چه خبر

این روزا بیشتر ورزشی نوشتم، اما بجز ورزش، خبرای دیگه ای هم بود تو دنیا
مثل کنفرانس هولوکاست تو تهران، محکومیت این کنفرانس از طرف امریکا،
بریتانیا، آلمان، طبیعتاً اسرائیل و حتی واتیکان! یه بابایی هم بین 67 تا مهمون
این کنفرانس بود که قبلاً رهبر کوکلس کلان ها بوده!! بابا ایول!! دیگه چی؟

امروز بان کی مون، وزیر خارجه سابق کره جنوبی هم به عنوان دبیر کل جدید
سازمان ملل قسم خورد تا از اول ژانویه، رسماً جانشین کوفی عنان بشه. آقای
بان تو این مراسم در دو مورد هم به ایران گیر داد: یکی بحث هولوکاست و
نابودی اسرائیل و دیگری هم  برنامه هسته ای ایران! صرف نظر از میزان
صحت و سقم حرف ها و نظرات ایشون (و بقیه دنیا)، شنیدن این اظهارات
از دبیر کل جدید در اولین مراسم رسمیش در این سمت، یه حس خاصی رو
به شدت تحریک می کنه (البته به نظر من)، و اونم این که این دبیر کل عزیز
دوست داره که از همین اول یه دم اساسی واسه امریکا تکون بده و بهش نشون
بده که می تونه  روی دبیر کل جدید، حساب کنه و هیچ نگرانی هم نداشته باشه.

کلی خبر های دیگه هم بود امروز (از جمله نامه سرگشاده بچه های پلی تکنیک 
به احمدی نژاد، اعلام نتیجه نهایی تحقیقات در مورد علت مرگ پرنسس دایانا، 
و کلی چیز دیگه) ، که حالا فعلاً حسش نیست بنویسم. شاید بعد نوشتم.  تا بعد 

ششم شدیم

دوحه- قطر- - بازیهای آسیایی
خب بالاخره در مجموع ششم شدیم. با 11 طلا، 15 نقره و 21 برنز ( که البته
ممکنه فردا پیش از ظهر با برنز بسکتبال، بشه 22 تا) و در مجموع، 47 ( یا
48 مدال با احتساب مدال احتمالی بسکتبال). این یعنی یک رتبه صعود نسبت
به دوره قبل و حدود 11-12 مدال بیشتر از بوسان. مسئولین ورزش، پیش از
مسابقات، قول 45 مدال رو داده بودن که خوب به این تعداد رسیدیم و 2-3 تا
هم بیشتر گرفتیم. اینها می تونه از یک نگاه، موفقیت محسوب بشه. اما چند تا 
نکته هست که تو هیچ آنالیزی نباید از قلم بیفته:
1. ما 11 تا طلا داشتیم و 15 تا نقره. اگه این نقره ها، طلا بودن چی می شد؟
به عبارت بهتر، اگه به جدول مدال ها نگاه کنیم، می بینیم که کشورهایی که
حقیقتاً‌ موفق بودن، طلاهاشون از نقره هاشون بیشتره. مثلاً چین 164 تا  طلا
و 88 تا نقره داره! یعنی دو برابر نقره هاش (خب حالا تقریباً دو برابر، گیر
نده!) طلا گرفته. کره جنوبی و قزاقستان هم طلاهاشون بیشتر از نقره هاشونه.
 عربستان هم یه آمار جالب و منحصر به فرد داره و اونم اینکه بدون داشتن حتی
یک نقره، هشت تا طلا گرفت و به لطف همین طلاها، تا رتبه 13 رده بندی کلی
بالا اومد!! ژاپن هم تقریباً تعداد طلا و نقره هاش مساوین. سئوال پیش میاد که 
چرا بچه های ما، بعد از قطعی شدن مدالشون، ارضا می شن و دیگه درست و 
کافی تلاش نمی کنن؟ (البته همه رو نمی گم ها). این موضوع تو رشته هایی که
مدال برنز مشترک اهدا می شه هم تو مسابقه نیمه نهایی دیده می شد.

2. مدال های طلای ما چیا بود؟ 4 تا تو کشتی آزاد، 3 تا تو کاراته ، یکی تو 
تکواندو، یکی تو دو میدانی، یکی تو وزنه برداری، یکی تو بکس. خوب این
دو تا موضوع رو نشون میده: اولاً ما کما فی السابق تو رشته های انفرادی
خیلی بهتریم تا رشته های تیمی. جالب اینکه بیشتر پول و بودجه ورزش 
کشور، تو رشته های تیمی، خصوصاً فوتبال هزینه می شه. 
نکته دومی که کاملاً مشهوده، پراکندگی مدال ها مونه. یعنی اگه کشتی آزاد 
و کاراته رو بزاریم کنار،  چهار طلای دیگه تو چهار رشته مختلف بدست 
اومدن. و این نشون می ده که  این مدال ها هم احتمالاً حاصل برنامه ریزی
مسئولین نبودن، بلکه در اصل، حاصل کار خود این تک ستاره ها بودن.
مثلاً بعد از بازنشستگی حسین رضا زاده، آیا یه جانشین همطراز براش
داریم؟؟

3. یه موضوع هم هست که اگه نگیم، بی انصافیه. هرچند خوشبختانه دو 
تا از خانوم های تکواندو تونستن دو تا مدال برنز واسه ایران بگیرن که
در جای خودش مهمه و جای تبریک داره، اما این دو مدال تاثیری در 
رده بندی تیمی ایران نداشتن. به عبارتی ایران، فقط با استفاده از مردان
تونست مقام ششم آسیا رو بدست بیاره که خب خودش خیلی خوب و جالبه.
اونم در شرایطی که کشور هایی مثل قطر و بحرین، در هر دو بخش زنان
و مردان، انواع و اقسام قهرمان های خارجی رو به تابعیت کشورشون 
در آورده بودن و این خارجی ها هم کلی مدال براشون آوردن؛ با این حال،
 بازهم چندین رتبه پایین تر از ایران قرار گرفتن.

4. و در پایان، امیدوارم این مدال برنز شانسی فوتبال، وسیله ای برای 
توجیه بازی های افتضاح و وحشتناک این تیم نشه. البته اگه اصلاً بشه 
اسمش رو تیم گذاشت.  

Thursday 14 December 2006

باریکلا

امروز بچه ها جداً کولاک کردن. سه تا طلا تو سه وزن اول کشتی آزاد،  دو تا طلا و دو 
تا برنز تو چهار وزن کاراته ،  یه بازی خوب بسکتبال جلوی افریقایی- امریکایی های
تیم به ظاهر قطر (و باخت خفیف 67 به 64 جلوی اونها)، و صعود به فینال یک
وزن ووشو، چهار ماده قایقرانی و دو ماده دوچرخه سواری. و همه اینها یعنی 10 
مدال طلا تا امشب و صعود ایران از مقام چهاردهم جدول رده بندی کلی مدالها  به 
رده ششم. چهار وزن دوم کشتی آزاد و چهار بازی رده بندی فوتبال، هندبال، بسکتبال
و واترپولو هم  فردا هستن. خلاصه در کال دست بچه ها درد نکنه و خسته نباشن. 
البته بجز تیم فوتبال 

Wednesday 13 December 2006

علت باخت

از ایران خبر رسید که دلیل باخت و این بازی (های) مزخرف تیم فوتبال، مشخص شده. ظاهراً
برو بچه ها، همگی "قوز فیش" تشریف دارند! یه وقت فکر نکنید که این عبارت، معرب یه
چیز دیگست که حالا چون اینا اومدن تو کشور عربا، به این شکل در اومده ها! نه، این یه 
عبارت اصیل قلهکیه. میگین نه؟ از مهران مدیری بپرسین! تا بعد

Tuesday 12 December 2006

ایران صفر - قطر 2

خب،‌ تیم فوق العاده مون همچنان داره کولاک می کنه. دومی رو هم از حسین یاسر خوردیم! با
این آبروریزی باید واسه رده بندی بریم جلوی کره ای وایسیم که فوتبال رو بلده؛ خیلی هم  بهتر
و بیشتر و فنی تر از قطری ها. و این یعنی برنز هم پرپر!! و همه این کثافت کاری های فوتبال
درست در شبی داره اتفاق میوفته که تو بوکس و کاراته  دو تا طلا گرفتیم و تو دوچرخه سواری
هم یه نقره. اونوقت یکی به من زرافه بگه چرا فوتبالیست های ایرانی، فصلی 200-300 میلیون
دستمزد می گیرن،  اما کاراته کاها، تکواندو کاها، جودوکاها، بوکسورها ماهی 200-300 هزار
تومن؟؟ دوچرخه سوارهامون هم که حتی یه پیست استاندارد ندارن که اقلاً توش تمرین کنن! چرا؟؟ 

برانکو و غیره

دوحه- استادیوم باشگاه (نادی) السد- بازی نیمه نهایی ایران- قطر

نیمه اول تموم شد. درسته که باز هم سباستین کینتانا به عنوان یه قطری! گل زد، اما
بازی گند تیم ایران هم جای هیچ دفاعی رو نمی ذاره. این تیم که از روز اول هم بدترین
بازی های تاریخ ایران رو ارائه داده بود، امروز دیگه بی نظیره!! حال آدم از بازیشون
به هم می خوره (اصلاً میشه اسم اینو گذاشت بازی؟؟) حالا کسایی که می گفتن برانکو
به درد نمی خوره،‌ چی می خوان بگن؟؟ 

از ایران هم خبر می رسه که قرار شده 250 میلیون دلار بدیم به اسماعیل هنیه، و ضمناً
شش ماه حقوق صدهزار کارمند فلسطینی رو هم بدیم!! آهای ملت دنیا! بیاین ببینین ما
چقدر لارجیم! اصلاً‌  هم مهم نیست که کارگرها و کارمندای خود ایران،‌ چندین ماهه
که حقوق نگرفتن. اصلاً هم اهمیت نداره که تمام پروژه های تحقیقاتی کشور (البته بجز
هسته ای هاش)، خوابیده و بودجه نداریم که انجامشون بدیم! اصلاً هم مهم نیست که
رئیس مرکز تحقیقات کشاوزی رسماً و کتباً اعلام کرده که بدلیل نداشتن بودجه، پاداشها 
و حقوق معوقه کارمندان رسمی میره جزو دیون دولتی و کارمندان قراردادی هم کلاً 
بیخیال، چون پول نداریم و اونا هم که دستشون به جایی بند نیست!

ولی توروخدا یکی به من بگه آخه چرا؟؟ 

اینم از امروز

خوب امروز هم با سیستم خوشگل قرعه کشی قطری ها، تیم های والیبال ایران و کره جنوبی

در اولین بازیشون باید در بازی حذفی مرحله یک چهارم شرکت می کردن تا به این ترتیب،

عین آب خوردن یکی از دو تیم قدرتمند قاره حذف بشه (که البته ایران بود). تو یه مسابقه

دیگه این مدلی، چین و قزاقستان جلوی هم قرار گرفتن تا قزاق ها هم حذف بشن. حالا چرا؟

برای اینکه قطر عین آب خوردن و با یه بازی در پیت مقابل بحرین، به جمع چهار تیم

برسه و با حضور عربستان، چه بسا که مدال هم بگیره!



شورای همکاری خلیج (فارس) هم به این نتیجه رسید که انرژی هسته ای، حق مسلم اونا هم

هست و می خوان دسته جمعی یه برنامه اتمی عربی راه بندازن. خدا رحم کنه.



راستی شنیدیم که امروز بچه های پلی تکنیک هم حسابی از خجالت محمود در اومده بودن!


راستی ببینم: چرا تلویزیون ایران مسابقه های تکواندوی خانم های ایرانی رو (که دیگه نمیشد 
از این پوشیده تر باشن) ، پخش نکرد؟ حالا مسابقه هیچی، چرا با خانم ساعی و شیخی که واسه
کاروان ایران، دو تا مدال برنز هم گرفتن،‌ اقلاً یه مصاحبه نکرد؟ آخه چرا؟؟
 

Monday 11 December 2006

قطرنامه





خوب ما اومدیم.

اولاً داستان اون سه شنبه کذایی چی بود؟ خوب جونم براتون بگه ما اون دوشنبه قبلش یه

مصاحبه داشتیم، خفن؛ که البته به سلامتی همگی دوستان و به کوری چش و چار جمیع

دشمنان، گند زدیم، خفن!! چشمتون روز بد نبینه، 55 دقیقه مصاحبه کردیم و آخرش هم

صفر درصد احتمال موفقیت می دیم! اینه!‌ کار هرکسی که نیس! باید زرافه باشی تا شاید

بتونی همچین گندی بزنی! اونم بعد از اینکه از یه هفته قبلش، کرکره بلاگ ملاگ رو

پائین کشیده باشی و خیر سرت، مثلاً دوران آماده سازی رو طی کرده باشی و ارواح

عمه بزرگت، فک کرده باشی که دیگه آخرشی و حسابی آماده ای! زرشک! زرافه در

خواب بیند برگ سبز بر سر شاخسار درختان بلند!!



خلاصه این از این. بعدش زرافه سرکی کشید به دوحه قطر واسه این "مثلاً" المپیک

آسیایی! جای هیچکدومتون خالی نیست بخدا! کوبرتن بدبخت تو قبرش رسماً رو ویبرست!

یعنی اگه شما رو سطح خورشید، یخ پیدا کردین، ما هم تو قطر روح ورزش رو ملاقات

کردیم!

اول که ما هرچی تو اردوهای تیم های قطری و بحرینی چرخیدیم و عربی حرف زدیم،

دیدیم کسی نمی فهمه ما چی می گیم! گفتیم ای بابا! دو کلوم عربی هم که بلد بودیم، نم

کشیده. رفتیم و یقه یه بچه عرب بدو رو گرفتیم که با حرفای ما رو براشون ترجمه کنه،

دیدیم ده بیا! حرفای اینو هم نمی فهمن!! به پسره گیر دادیم که تو جدی جدی عربی؟

طرف گفت آره بخدا! گفتیم پس قضیه چیه؟ گفت آخه اینا عربی بلد نیستن!!

گفتیم آخه اعضای تیم قطر و بحرین، اگه عربی بلد نباشن، پس چی بلدن؟ گفت ببین،

بستگی داره به رشته هاشون. گفتیم این دیگه چه صیغه ای یه؟ گفت اولاً که صیغه

فضولی! ثانیاً اعضای تیم بسکتبالمون عمدتاً انگلیسی و فرانسه و زولو حرف می زنن.

تیم دو میدانی مون هم همینطور. زبون تیم شطرنج مردامون، روسی و تیم زن هامون هم

چینی یه. ژیمناست ها و کشتی گیرامون هم روسی حرف می زنن و با وزنه بردارها مون

هم باید بلغاری اختلاط کنی. خلاصه هر تیمی زبون خاص خودشو داره. الکی که نیست!

راستی سه خبر خوب! می تونی با یکی از اعضای تیم پرورش انداممون، به زبون دوم

کشور خودت حرف بزنی. آخه اسمش "تبریزی" یه!

گفتیم خیلو خوب. حالا تکلیفمون با این بحرینی ها چیه؟ مثلاً با این قهرمان دونده شون، آلن

سیمپسون
! باید به چه زبونی حرف بزنیم؟ گفت آهان! خوبی بحرین اینه که همشون از دم

انگلیسی حرف می زنن. راحت باش!

خلاصه سر شتر و کج کردیم و رفتیم سراغ اردوی بچه های تاجیک و قزاق و ازبک و

قزقیز؛ با این امید که این تاجیکا و خیلی از بقیه این کشورا، فارسی حالیشونه و دیگه واسه

اینا به دیلماج نیازی نیست. اما دیدیم ای دل غافل! با تاجیک که فارسی حرف می زنیم،

چپ چپ نیگا مون میکنه. ازبکا هم همینطور، با این تفاوت که اینا کچ کج نگاه می کنن.

وقتی هم با زبون اشاره می پرسیم که چرا اینجوری نیگا می کنی؟ میگه چشام اینجورین!

خلاصه اسماشون رو که خوندم دیدم با ما کجای کاریم؟ اسم طرف "....یدزه" یا "....ادزه"

یا "....شویلی" یه. گفتیم بابا تو که گرجستونی هستی! گفت اهکی! پس لابد این "..یننکو"

هم اکراینیه. گفتیم خوب مگه نیست؟؟ گفت نه دیگه داداش! این تاجیکه! گفتم خیلی خوب،

اما تو روخدا دیگه نگو این "....ونین" و "....وتین" روس نیستن و تاجیکن! گفت نه دیگه،

اینا تاجیک نیستن، خیالت تخت. اینا قزاقن!! گفتیم بابا اصلاً اینا رو کار ندارم. فقط بگو به

چه زبونی حرف بزنیم؟ گفت خوب معلومه. می تونی روسی، اکراینی، مولدوایی، استونیایی

یا لیتوانیایی گپ بزنی!

القصه... از این اردو هم با گردن کج زدیم بیرون و رفتیم سمت اردوی کره ای ها. دیدیم

نه بابا! اینجا وضع فرق می کنه. الحمدالله چشما همه بادومیه و اسامی هم بجز "کیم" و

"سونگ" و "ها" و "پارک" نیست. گفتیم بابا دمشون گرم! اینا اوریجینال اوریجینالن به

مولا! اما سه چهار روز که از شروع بازی ها گذشت و همچین بفهمی نفهمی دستمون

اومد کی به کیه و چی به چیه،‌ تازه دوزاریمون افتاد که چرا اینا به جنس غیر اوریجینال

نیاز ندارن. یعنی تاریخ دقیقشو بخواین، همچین از مسابقات تکواندو و فینال مهدی بیباک

دیگه این دوزاری چکش خورده ما کاملاً افتاد. فهمیدیم که بابا اینا هم ورزشکاراشون

اوریجینالن، ‌و هم داورهاشون. و دقیقاً هم نون همین اوریجینال بودن رو می خورن. اون

آقا قطریه رئیس فدراسیون تکواندوی قطر هم بنده خدا قبل و بعد مسابقه مهدی، فقط می

خواست همین اوریجینال بودن رو به داورای کره ای تبریک بگه و آخر مسابقه هم دیگه

دلش طاقت نیاورد و رفت از زیر میز، "جایزه ویژه اوریجینالیتی" رو به هیات داوران

کره ای داد. روزای بعد هم که تو بقیه وزن های تکواندو و کشتی فرنگی و سایر رشته ها،

درصد خلوص اونا رو با تمام وجود درک کردیم! البته داورا هم خیلی باحالن. تو فینال

ورن 55 کشتی فرنگی، بندگون خدا فک کرده بودن این حریف چینی کشتی گیر ایران،

کره ای یه!‌ واسه همین یه حال اساسی بهش دادن و از اوریجینال بودنش، تقدیر کردن!



...خلاصه حالم بهم خورد بس که علامت تعجب گذاشتم. اما آخه شما که اینجا نیستین.

بجان عزیز شما و جان در پیت خودم، اگه اینجا بودین، رو کله هاتون هزار تا علامت

تعجب سبز می شد. بابا اینجا آخرشه! نه اصلاً اندشه! یعنی عجایب هفت گانه رو بذارین

در کوزه و آبشو بخورین. عجیب میخواین، فقط بیاین دوحه!!



ما تازه تو مراسم افتتاحیه و در حالی که رئیس جمهور مهرورزمون، اصلاً و ابداً به

خانوم های خواننده و رقصنده عرب و غیر عرب نگاه نمی کرد، فهمیدیم که ابو علی

سینا و ابوریحان بیرونی، پزشک و منجم عرب بودن. تازه اونجا فهمیدیم (و هنوز هم

تا چشممون به مشعل بازیها میوفته، بیشتر می فهمیم) که اسطرلاب اختراع بزرگ

عربهاست. و از همه باحالتر اینکه تو مراسم اهدای مدال طلای حسین رضازاده، با

کمک خانم گوینده سالن (که ما رو تا آخر عمر مدیون خودش کرد)‌ درک کردیم که

ای دل غافل! ما داریم تو "جمهوری عربی ایران"، یا بطور دقیقتر، "الجمهوریه

العربیه الایرانیه
" زندگی می کنیم! اصلاً ما یه عمر عرب بودیم و خودمون خبر

نداشتیم! به احتمال فراوون، از بس که خریم! تازه فک می کردیم زرافه ایم!!!



............................

راستی، آگوستو پینوشه هم امشب در 91 سالگی مرد. راستی چرا آدما هرچی

منفورتر باشن، بیشتر عمر می کنن؟؟ آخه چرا؟؟