..And about Salman Rushdie's knighthood ...اندر حکایت شوالیه شدن سلمان رشدی
داستان سلمان رشدی و کتاب آیات شیطانی و فتوای سال 1989 آیت الله خمینی مبنی بر مهدور الدم بودن رشدی را همه می دانیم و نیازی به بازگویی آن نیست. به واسطه همین فتوا بود که رشدی برای چندین سال، ناچار به زندگی مخفیانه و تحت نظارت پلیس بریتانیا شد که صد البته در این مدت، صدها هزار و چه بسا میلیونها پاوند، هزینه را به اسکاتلندیارد و دولت بریتانیا تحمیل کرد.
طی چند سال اخیر اما، دولتمردان ایران همواره تاکید کرده اند که با وجود غیر قابل تغییر بودن آن فتوا، هرگز به دنبال عملی کردن آن نبوده و نیستند.
در این میان، دولت بریتانیا بود که چه از نظر مالی و چه از نظر اعتبار خود در میان مردم کشورهای اسلامی، متحمل هزینه های فراوان شد.
حال و در این مقطع خاص زمانی، علت واقعی اعطای لقب شوالیه (سر) به سلمان رشدی چه می توانست باشد؟ آیا آنطور که ادعا شده، بدلیل تلاش های او در زمینه ادبیات بوده است؟ به نظر بسیار بعید و دور از ذهن می رسد که چنین باشد؛ چراکه اصولاً از نظر ادبی، رشدی خالق آثار آنچنان برجسته و معتبری نیست و یا لااقل، هستند افراد دیگری که در ادبیات بریتانیا، برای دستیابی به چنین مقامی، به مراتب شایسته تر از وی باشند.
به نظر می رسد رشدی طی سالهای اخیر به یک مهره سوخته بدل شده است؛ آنهم یک مهره سوخته بسیار پرهزینه. شاید بریتانیا از این وضع خسته شده و تصمیم گرفته باشد که از این مهره سوخته، آخرین استفاده ممکن را ببرد.
کاملاً قابل پیش بینی بود که با مطرح کردن دوباره رشدی و اعطای مقام شوالیه به او، در گوشه و کنار جهان اسلام و خصوصاً در ایران، فتوایی که داشت به دست فراموشی سپرده می شد، بار دیگر در مرکز توجه قرار گرفته و از نو مطرح شود. کمااینکه سازمانی که سالها پیش، جایزه ای یکصد هزار دلاری را برای قتل رشدی تعیین کرده بود، مبلغ جایزه را به یکصد و پنجاه هزار دلار افزایش داد.
با این شرایط، هیچ بعید نیست که رشدی که اخیراً به زندگی مخفی خود پایان داده و به زندگی عادی بازگشته، به قتل برسد. این موضوع برای بریتانیا، خالی از فایده نخواهد بود. از یک سو برای همیشه از هزینه های حفاظت از جان وی خلاص می شود و از دیگر سو –که شاید متضمن سود اصلی برای بریتانیا و امریکا باشد-، بهانه بسیار مناسبی را برای متهم کردن و کوبیدن ایران بدست می آورد. در صورت کشته شدن سلمان رشدی، امریکا و بریتانیا بدون نیاز به هرگونه تحقیق و بررسی، مستقیماً و بلادرنگ انگشت اتهام را به سوی ایران دراز خواهند کرد؛ که این می تواند به مثابه جرقه اولیه حمله نظامی به ایران، و یا حداقل افزایش شدید فشارهای جامعه بین المللی بر ایران – درست مشابه فشارهای وارده بر سوریه در ارتباط با پرونده ترور رفیق حریری- تلقی گردد.
با این تفاصیل، دولتمردان ایران باید بیش از هر زمان دیگر در این مورد خاص از خود هوشیاری نشان داده و رسماً و علناً اعلام کنند که به هیچ عنوان پیگیر فتوای قتل رشدی نبوده و در صورت کشته شدن وی، هیچ مسئولیتی را نخواهند پذیرفت.
در این میان اما، آنچه مسلم است، بازی "باخت- باخت" سلمان رشدی است. او که در میانه های چهارمبن دهه زندگی خود و با نوشتن دومین کتابش (بچه های نیمه شب)، به شهرت نسبی رسیده بود، با ورود به حیطه احساسات مسلمانان جهان، ناچار شد که بهترین سالهای عمر خود را در خفا و ترس دائمی بگذراند. و حال نیز، به نظر می رسد که بریتانیا تصمیم به قربانی کردن او گرفته است.
شاید بتوان رشدی را نمونه بارز "خسر الدنیا والآخره" دانست!
طی چند سال اخیر اما، دولتمردان ایران همواره تاکید کرده اند که با وجود غیر قابل تغییر بودن آن فتوا، هرگز به دنبال عملی کردن آن نبوده و نیستند.
در این میان، دولت بریتانیا بود که چه از نظر مالی و چه از نظر اعتبار خود در میان مردم کشورهای اسلامی، متحمل هزینه های فراوان شد.
حال و در این مقطع خاص زمانی، علت واقعی اعطای لقب شوالیه (سر) به سلمان رشدی چه می توانست باشد؟ آیا آنطور که ادعا شده، بدلیل تلاش های او در زمینه ادبیات بوده است؟ به نظر بسیار بعید و دور از ذهن می رسد که چنین باشد؛ چراکه اصولاً از نظر ادبی، رشدی خالق آثار آنچنان برجسته و معتبری نیست و یا لااقل، هستند افراد دیگری که در ادبیات بریتانیا، برای دستیابی به چنین مقامی، به مراتب شایسته تر از وی باشند.
به نظر می رسد رشدی طی سالهای اخیر به یک مهره سوخته بدل شده است؛ آنهم یک مهره سوخته بسیار پرهزینه. شاید بریتانیا از این وضع خسته شده و تصمیم گرفته باشد که از این مهره سوخته، آخرین استفاده ممکن را ببرد.
کاملاً قابل پیش بینی بود که با مطرح کردن دوباره رشدی و اعطای مقام شوالیه به او، در گوشه و کنار جهان اسلام و خصوصاً در ایران، فتوایی که داشت به دست فراموشی سپرده می شد، بار دیگر در مرکز توجه قرار گرفته و از نو مطرح شود. کمااینکه سازمانی که سالها پیش، جایزه ای یکصد هزار دلاری را برای قتل رشدی تعیین کرده بود، مبلغ جایزه را به یکصد و پنجاه هزار دلار افزایش داد.
با این شرایط، هیچ بعید نیست که رشدی که اخیراً به زندگی مخفی خود پایان داده و به زندگی عادی بازگشته، به قتل برسد. این موضوع برای بریتانیا، خالی از فایده نخواهد بود. از یک سو برای همیشه از هزینه های حفاظت از جان وی خلاص می شود و از دیگر سو –که شاید متضمن سود اصلی برای بریتانیا و امریکا باشد-، بهانه بسیار مناسبی را برای متهم کردن و کوبیدن ایران بدست می آورد. در صورت کشته شدن سلمان رشدی، امریکا و بریتانیا بدون نیاز به هرگونه تحقیق و بررسی، مستقیماً و بلادرنگ انگشت اتهام را به سوی ایران دراز خواهند کرد؛ که این می تواند به مثابه جرقه اولیه حمله نظامی به ایران، و یا حداقل افزایش شدید فشارهای جامعه بین المللی بر ایران – درست مشابه فشارهای وارده بر سوریه در ارتباط با پرونده ترور رفیق حریری- تلقی گردد.
با این تفاصیل، دولتمردان ایران باید بیش از هر زمان دیگر در این مورد خاص از خود هوشیاری نشان داده و رسماً و علناً اعلام کنند که به هیچ عنوان پیگیر فتوای قتل رشدی نبوده و در صورت کشته شدن وی، هیچ مسئولیتی را نخواهند پذیرفت.
در این میان اما، آنچه مسلم است، بازی "باخت- باخت" سلمان رشدی است. او که در میانه های چهارمبن دهه زندگی خود و با نوشتن دومین کتابش (بچه های نیمه شب)، به شهرت نسبی رسیده بود، با ورود به حیطه احساسات مسلمانان جهان، ناچار شد که بهترین سالهای عمر خود را در خفا و ترس دائمی بگذراند. و حال نیز، به نظر می رسد که بریتانیا تصمیم به قربانی کردن او گرفته است.
شاید بتوان رشدی را نمونه بارز "خسر الدنیا والآخره" دانست!
1 comment:
تحليل جالبی بود چون تو اين مدت من هم به اين فکر ميکردم که دليل اصلی اين کار چی ميتونه باشه ؟ و چرا بعد از اين همه سال باز سرو کله اين موجود پيدا شده ؟ مرسی بابت اين مطلب اگر هم ۱۰۰٪ نباشه ولی زياد دور از ذهن هم بنظر نميرسه . موفق باشی .
Post a Comment